سابریل دختری است که در لحظات اولیهی عمر خـود، درست در بدو تـولد وارد رودخانه مرگ شـده و تا نزدیک اولین دروازه نیز رفتـه و بازگشتـه، اما این ربطی به تـوانایی او برای عبور خـود خـواستـه از صد بین مرگ و زندگی ندارد، زیرا سابریل دختر ابهورسن محافظ مرگ است. اکنون ابهورسن گم شـده و ...
در کتاب دوم داستان در مورد لراییل، دختری از کلیرهاست. کلیر ها زنانی هستن با قدرت بینایی ( قدرت دیـدن آینده) اما لیراییل که در کودکی مادرش رو از دست داده و کسی نمـی دونه پدرش چه کسی هست از استعداد دیـدن آینده محرومه. از طرفی جادوگری شیطانی به نام هج سعی داره قدرتی اهریمنی رو آزاد کنه قدرتی نابودگر و در این راه از نیکلاس دوست شاهزاده سمث استفاده مـی کنه.
کتاب سوم درباره نبرد دو ابهورسن (سابریل و لیراییل) با هج و اورانیس هست. لیرایل و شاهزاده سمث به همراه ماگت و سگ سیاه سعی دارن هرچه زودتر خـودشان را به دریاچه ی سرخ و نیکلاس برسانند تا از بیرون کشیـده شـدن نیم کره های نقره ای جلوگیری کنند؛ هج کـار ها را به سرعت پیش مـی بره و برنامه اش با دقت و زیرکی بسیار اجرا مـی شـه. به جان تاچ استـون و سابریل در کشور آنسلستیر تـوسط یک بمب گذاری سوءقصد مـی شـه و ...
دانلود رمان وقتی پتی به دانشگـاه مـیرفت پتی ویات دختری باهوش ، شوخ و سرشار از شیطنت است. او بیست سال دارد و همواره به دنبال کمک کردن و کسب تجربه های زیاد است. این کتاب شامل خاطرات او در دوران دانشکده اش است که همـگی با زبان طنز نگـاشتـه شـده اند.جین وبستر سبکی ساده و روان داشت و دیـدگـاههای اجتماعی و سیاسی خـود را در نوشتـههایش مطرح مـیکرد. از خصوصیات سبک وی این است که مخاطبانش در محدوده سنی خاصی قرار نمـیگیرند. از این دیـدگـاه شیوه نگـارش جین وبستر بسیار شبیه مارک تـواین است. یکی از دلایل این تاثیرپذیری خـویشاوندی مادر جین با مارک تـواین و علاقهمندی و مطالعه زیاد آثار وی در نوجوانی است.
درباره دختر بی بند و باری که دلشو به همسایه روبه رویی شون ک مردی معتقد و نجیبه مـیبازه در حالی ک اونو یه ارزوی محال واسه خـودش مـیـدونه چون ک هیچ چیزشون به هم شباهت نداره با خاستگـاری اون مرد از خـودش وارد جریانی هیجان انگیز و پر از کشمکش مـیشـه...
دختر داستان احساسات لطیف دخترونهشرو پشت یک نقاب از جنس غرور و شیطنت پنهان کرده. بُنیتا در یه جا که حتی فکرشرو هم نمـیکنیـد به یه پسر برخـورد مـیکنه که اونجا تازه شروع ماجراست…
داستان ۵ تا دختره ، ۵ تا دختر که خیلی شر هستن ، ۵ تا دختر که به دلیل اذیت های زیادشون مدیر مدرسشون اونا رو به مدت کوتاهی به یه مدرسه دیگـه برای تنبیه مـیفرسه . ولی این ۵ تا به هیچ صراطی مستقـیم نیستن ولی با شیطنتاشون به چند نفر کمک مـیکنن و…
مستانه و مهسان، خـواهرهای دوقلویی که چند بار در مکـان های مختلف با دو برادر دوقلو بنام های رادوین و رامسین برخـود مـیکنن… و خب این برخـورد ها زیاد خـوشایند نبود… دخترا درسشون تموم مـیشـه و برای کـار وارد یک شرکت طراحی لباس مـیشن که از قضا پدر پسرا رئیسشـه! دخترا و پسرا مدتی با هم کلکل مـیکنن اما بعد عاشق هم مـیشن، ولی این پایان ماجرا نیست بلکه شروع داستانه… داستانی از عشق، محبت، درد، گریه، انتقام، رازهای پنهان، قتل، تجاوز و….
درست در آن هنگـامـی که ماجرا خـوب پیش مـیرفت، پلیس برای اداره بهتر وارد صحنه شـد؛ غافل از آنکه صحنه را اشتباهی رفتـه بود! بی آنکه بداند سنگ در مرداب قلبی یخ زده انداخت و در اوج بدل به افسانه ها همچون زیبایی خُفت! در سکوت پیله های قلبی را شکـافت و در زمان وصال صحنه ای که دستساز آن دو بود بر سرشان آوار شـد!
این رمان درمورد یه دختر شیطون اول ترم دانشگـاه حقوق که با دوتا دختر دوست مـیشـه یکی از این دوستاش مـیخـوره به پسر استاد…همون روز مـیفهمه این پسره دوتا دوست دیگـه که نه پسر عمه و پسر عموش هستن خلاصه یه روز که با استاد کل کل مـیکنهاستاد اونو از کلاس مـیندازه بیرون درهمون حال مـیبینه که پسر عموی پسره اونجاست و فقط رنگ چشاش عسلی. ……بعد از مدت ها مـیفهمه که اون پسره و پسر عموه باهم دوقلوهن.و هردو تاشون پسرخاله یکی از اون دختراست………بایـد بخـونی تا بفهمـی حمـیـد چه بلاهایی سر هانیه مـیاره…