در طول جنگ با دی هارا ، ابیگل که دختر ساحره ای است اما خـودش قدرتی نداره ، به دژ جادوگران مـی ره و تقاضای ملاقات با " زدیکوس زول زوراندر" جادوگر مرتبه اول رو مـی کنه و ...
داستان در مورد پسری به نام "ریچارد سایفر" از شـهر وستلند هستش که به تازگی پدرش به طرز وحشتناکی به قتل رسیـده و روزی به طور اتفاقـی در جنگل , دختری به نام "کیلان " را که از دنیای مردگـان عبور کرده نجات مـی ده و معلوم مـی شـه که این سرزمـین سالها پیش تـوسط جادوگر بزرگ به سه بخش تقسیم شـده که تـوسط مرزهایی محافظت مـی شن و در وستلند که یکی از این بخش ها ست جادویی وجود نداره و سالهاست که جادوگر بزرگ شش شاگرد و دنیاش رو به حال خـودش رها کرده و پنهان شـده , و حالا جادوگری به نام "دارکن رال" ,سعی داره با به دست آوردن سه جعبه قدرت "اوردن" , به قدرت مرگ و زندگی کل خلقت دست پیـدا کنه.
بعد از مرگ دارکن رال ، ریچارد و کیلن به نزد قوم گل برمـی گردن تا مراسم ازدواجشون رو در این روستا برگزار کنند اما ریچارد دچار سردرد های عجیبی مـی شـه که بعد از ملاقات مرموز با خـواهران روشنایی متـوجه مـی شـه که اگر کمک خـوهران روشنایی رو قبول نکنه و گردن بند مخصوص خـواهران رو به گردن نیاویزه به خاطر سردرد های ناشی از موهبت جادو مـی مـیره ،خـواهران سه بار درخـواستشون رو مطرح مـی کنند ، با هر بار رد درخـواست کمک از طرف ریچارد ،یکی از خـواهران خـودش رو مـی کشـه اما . . .
بعد از فرار خـواهران تاریکی , این خـواهران تصمـیم مـی گیرند که از مسبب شکستشون انتقام سختی بگیرند که این فرد کسی نیست جز ریچارد , در این بین ریچارد بایـد برای حمایت از کیلان و مبارزه با دشمنانش به عنوان رال جدیـد از قدرتش استفاده کنه و ...
ریچارد و کیلان در آیـدیندریل هستند. خـواهران نور و بقـیه گروه فرار کرده از قصر پیشگویان همراه با ارتش دیهارا به سر مـیبرند. اسقف اعظم آنالینا و ناتان و زد جادوگر اول نیز به ماجراجویی های خـود برمبنای پیشگویی ناتان ادامه مـی دهند.
سه دختر عجیب با پذیرفتن دعوتنامه ای که هیچ نشانی فرستنده ای نداره٬ راهی پر از رمز و راز رو برای خـودشون باز مـی کنند و راز های زیادی برملا مـیشـه.یکی از دختر ها خـوناشام،دیگری گرگینه و نفر سوم رمان،تلفیقـی از یک ملکه و الهه ی عشق هست ملکه ای که هیچکس ندیـده اما مهره ی اصلی این رمانه!
کتاب سوم درباره نبرد دو ابهورسن (سابریل و لیراییل) با هج و اورانیس هست. لیرایل و شاهزاده سمث به همراه ماگت و سگ سیاه سعی دارن هرچه زودتر خـودشان را به دریاچه ی سرخ و نیکلاس برسانند تا از بیرون کشیـده شـدن نیم کره های نقره ای جلوگیری کنند؛ هج کـار ها را به سرعت پیش مـی بره و برنامه اش با دقت و زیرکی بسیار اجرا مـی شـه. به جان تاچ استـون و سابریل در کشور آنسلستیر تـوسط یک بمب گذاری سوءقصد مـی شـه و ...
جان یه کـاراگـاه خصوصیه که کـارش پیـدا کردن چیزهای گمشـده است اما نه بصورت عادی چون اون یه موهبت خاص داره که مـیتـونه بوسیله اون هرچیزی رو پیـدا کنه اما در پرونده جدیـدش از اون مـیخـوان به جایی برگرده که تازه ازش فرار کرده یعنی نیمه تاریک لندن و یا همون نایت سایـد . . .
جام مقدس مسییحیان یا اونطور که در کتاب به اون اشاره شـده جام نا مقدس در نایت سایـد دیـده شـده و ماموران بهشت و جهنم برای تصاحب اون به نایت سایـد هجوم اوردن و مثل همـیشـه این وظیفه جان تیلور بدنام که اونو پیـدا کنه اما...