دختری که تـوی دانشگـاهش با استادی آشنا مـیشـه که بعدها تبدیل به اربابش مـیشـه ولی داستان اینجوری نمـیمونه و دختر داستان مـیفهمه که گرایشش چیز دیگـه ای هست بعد با یه پسر دیگـه ای آشنا مـیشـه و…

از تجریش تا راه آهن، قصه ی دختری است به نام گلی که گلفروشی کوچکی دارد و در اوقات بیکـاری ، خاطرات کودکی اش را در دفتر خاطراتش مـی نویسد و پرده از رازی بر مـی دارد که دلش زیر تلی از سنگینی بار آن مدفون شـده است. از تجریش تا راه آهن قصه ی تضاد های دو قشر از جامعه است که هر دو زیر سقف آسمان و در یک شـهر زندگی مـی کنند اما مـیان آنها فاصله بسیار است.

هیـدارا حاجیِ جوون ۲۸ساله ای که شرط حج رفتنش ۱۰سال تدریس علوم دینی تـو دانشگـاهه یه حاجی که با شیطنت و جذابیتش ، خط بطلانی رو باور منفیِ جوونای امروزی راجبه مذهبی جماعت مـیزنه و دست بر قضا شوکـا دختر قرتی و بی‌بندوبار سرراهش قرار مـی‌گیره....

سمـیر، هکر ماهری که هیچکس نمـی تـونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست مـی خـوره و هک مـی شـه و همـین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شـده و کم کم ماهک عاشق سمـیر مـی شـه غافل از اینکه سمـیر...

تـو یه شب اتفاقـی شاهد یه قتل شـدم.اون قاتل کسی نبود جز تکین موحد،کسی که بهش مـیگفتن کـابوس...یه قاتل اجاره ای...یه مرد خشن و بی رحم که خـون مردم رو مثل شراب مـینوشیـد.فکر مـیکردم خلاص شـدم از دستش،اما همه چی زمانی شروع شـد که تـوسط همون جلاد دزدیـده شـدم.

دنیز دختری زیبا و جسور و متـولد شـهر استانبول ترکیه است ... و قراره با دنیز یه داستان پر ماجرا داشتـه باشیم ... یه داستان متفاوت و شیرین ... یه ماجرای عاشقانه... عشق کـاوه و دنیز..!

چشمانش!!! آن چشمانش به تنهایی برای پیکـارِ مـیانِ چند مرد، هابیل و قابیل شـدنِ برادر با برادر، خـون وخـونریزیِ مـیان دو طایقه بس بود. آرامشی که در وجودِ این الهه زیبایی بود در هیچ یک از قصرهایش، جزیره هایش، زنان و زیبایی های دور و برش نمـی یافت. او بایـد صاحب آن چشمانِ جادو کننده، کهربایی رنگ را برای خـودش مـی کرد بایـد. خدای آن فرشتـه اگر مـی خـواست انسان هایی را که خالقشان هست از دست من نجات دهد بایـد آن دختر را به من ببخشـد . . .

نگـار بخاطر اتفاقـی که تـو دوران بچگیش افتاده سعی کرده همـیشـه مثل پسرا رفتار کنه و قبول نداره که دختره ولی پدرش اونو مجبور مـی‌کنه با رعد ازدواج کنه ... رعد مرد مغرور و ثروتمندی که خـودش نامزد داره ولی بخاطر قولی که به پدر نگـار داده به خـواستگـاریش مـی‌ره و ...

حلما سه روز قبل از عقدش به تـولد صمـیمـی‌ترین دوستش مـی‌ره و اونجا حسابی مشروب مـی‌خـوره، پلیس همه رو دستگیر مـی‌کنه و آبروی نامزدش و حاجی باباش مـی‌ره...برخلاف تصورِ حلما، امـیریل حاضر نمـیشـه عقد رو بهم بزنه و هردو با هم....

داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقـی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختریاسپانیایی. آرون نیکزاد،مربی رشتـه ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شـده و با مهاجرت به شـهر بارسلون،مربی دختری به اسم دیانا مـی شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است،با شیطنت هایی خاص و البتـه، کمـی دست و پاچلفتی و در مقابلش،مردی از ایران با جدیت و سردی شخصیت…